...

 

 

. 

 

به 

جز 

در 

خود 

فرو 

رفتن 

 

   

چه 

راهی 

پیش  

رو 

دارم؟ 

 

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم جمعه 24 مهر 1388 ساعت 12:55 ق.ظ

شاید راهی به پهنای زیستن! ...
شاید راهی به درازای صحرای عشق !...
شاید راهی به وسعت زمین تا آسمان! ...
شاید راهی به عمق دریای امید ! ...

رهی پیش روست ..بس دراز ، بس بی انتها ، بس ناهموار ، بس خشن ، بس ... ، اما باید رفت ... باید پیش رفت ! باید با امید پیش رفت .. شاید دورها جایی است پر از امنیت ! پر از آرامش .. پر از ...

سلام به دوست نازنینم ،سحر خانوم گل ... ( لبخند) .. شب زیبای پاییزی ات بخیر ...


یک روزی یکی از دوستانم برایم نوشت :
وقتی در بیابانهای ناهموار و سنگلاخ زندگی ات قدم بر میداری ، اگر خاری پایت را زخم کرد ، خار را به مهربانی از پایت جدا کن که کار خار همین زخم زدن است و کار تو غیر از مهربانی نباید باشد !!! نوشت هنگامی که در گذر طوفانی از طوفانهای زندگی چشمت ندید جایی را ، چشم هایت را ببند ... آرام باش ! تنها و تنها بنشین ،وقتی طوفان رد شد یا حداقل آرام شد ، بلند شو و آرام آرام حرکت کن ، که کسی چون خداوند پشت و پناه و همراه توست ! همیشه !

مریم

جو جمعه 24 مهر 1388 ساعت 05:34 ق.ظ

با سلام به سحر عزیز

من لاله ی آزادم ، خود رویم و خود بویم
در دشت مکان دارم، هم فطرت آهویم
آبم نم باران است ، فارغ ز لب جویم
تنگ است محیط آن جا،در باغ نمی رویم

من لاله ی آزادم ، خود رویم و خود بویم
از خون رگ خویش است ،گررنگ به رخ دارم
مشّاطه نمی خواهد زیبایی رخسارم
بر ساقه ی خود ثابت ، فارغ ز مددکارم
نی در طلب یارم ، نی در غم اغیارم

من لاله ی آزادم ، خود رویم و خود بویم

هر صبح نسیم آید ، بر قصد طواف من
آهو برگان را چشم، از دیدن من روشن
سوزنده چراغستم ، در گوشه ى این مامن
پروانه بسى دارم ، سرگشته به پیرامن

من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم
ازجلوه ى سبز و سرخ ، طرح چمنى ریزم
گشته است ختن صحرا ، از بوى دلاویزم
خم مى شوم از مستى،هرلحظه و مى خیزم
سر تا به قدم نازم ، پا تا به سر انگیزم
من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم
جوش مى و مستى بین، در چهره ى گلگونم
داغ است نشان عشق، در سینه ى پرخونم
آزاده و سرمستم ، خو کرده به هامونم
رانده ست جنون عشق ، از شهر به افسونم

من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم
از سعى کسى منّت بر خود نپذیرم من
قید چمن و گلشن ، بر خویش نگیرم من
بر فطرت خود نازم ، وارسته ضمیرم من
آزاده برون آیم ، آزاده بمیرم من

من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم

http://www.youtube.com/watch?v=tFgiqTV32Pg&feature=related

*شعر از محٌمد ابراهیم صفا٬ شاعر معاصر افغانستانی

آهنگر جمعه 24 مهر 1388 ساعت 01:19 ب.ظ

سلام سحر خانوم
خوب هستید
راه هست ره رو نیست

... شنبه 25 مهر 1388 ساعت 12:18 ق.ظ

.
.
.
.
.
.
...

وحید شنبه 25 مهر 1388 ساعت 05:42 ب.ظ

در خود فرو رفته نبی نیمتون...

فرصت یکشنبه 26 مهر 1388 ساعت 12:01 ب.ظ http://stensakh.blogfa.com

به خود کرده گرفتاری ...

آدم یکشنبه 26 مهر 1388 ساعت 10:49 ب.ظ

از من بپرسی میگم هزارتا راه.!

بی بی جان گوهر شنبه 2 آبان 1388 ساعت 11:55 ق.ظ http://bikarzadeh.blogfa.com/

تا پیله ای نباشد پروانه کی پروانه شود

هیچکس تنها نیست ... یکشنبه 3 آبان 1388 ساعت 09:17 ق.ظ http://hichkas2020.blogfa.com



و فر رفتن در خود
خود اغازیست ...
برای سر براوردن
با نیروی صد چندان
و شروعی دوباره ....


مهربان باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد