شاعر !مبارکت باد ناگاه روشنایی شادا که بار ِ دیگر از عشق می سرایی
می بینمت که مشتاق تن داده ای به این درد بی منت طبیبی ، بی حاجت ِ دوایی
این گونه دوست دارم دنبال دوست گشتن نه هیچ جایگاهی ، نه هیچ جای پایی
من لحظه لحظه خود را گم کرده ام در این راه آیینه ام کجایی ؟ آیینه ام کجایی ؟
شعرم همیشه در خود حرفی نگفته دارد زیرا که تا همیشه تو در نگفته هایی
دیوانگی ست آری اما چه می توان خواست _ جز ماجراپسندی وقتی تو ماجرایی
یک بار دیگر ای عشق ! مشت مرا گره کن تا در قفس بخوانم : « یا مرگ یا رهایی »
*« استاد محمد علی بهمنی - دانشکده ادبیات - تهران »* .....
سلام عزیزم ... ( لبخند) اول یه گله ! اون چه کامنتی بود ؟! باز ! باز هم خجالت نامه برای من !!! ها !!!!! ( لبخند ) امیدوارم که خیر باشد آنچه که باعث مشغولی سر و فکردوست عزیزم شده.. (لبخند )
دیشب ! مثل اکثر شب هایی که میرم سراغ کتاب شعرهایی که دارم در بین کتاب ها ، کتاب شعر این شاعر گرامی رو دیدم ! که مدتی قبل دوست عزیزم برام آوورد و گفت بخونی عاشق اشعارش میشی ! و من به دلیل مشغله ی بیش از حد این چند وقت اصلاً یادم نبود ! تا دیشب ! وقتی شروع به خوندنش کردم فکر نمی کردم اینقدر مجذوب اشعار بشم که وقتی سر از کتاب بلند می کنم ! نزدیک اذان صبح باشه ! خیلی برام جالب بود ! اکثر شعراش ، حال و هواش برام خیلی آشنا بود ، انگار وصف حال خودم بود که می خوندم !... گفتم یکی از اونها رو برای شما بزارم ... واقعاً مونده بودم کدومشون رو بزارم ! بس که زیباست اشعار ایشون .. خوشحالم که هنوز هم غزل سرایان خیلی خوبی داریم ( لبخند)
سلام مریم عزیز خجالت نامه چیه؟! این حرفارو نزن! باید عذرخواهی میکردم.
ممنونم از لطفت. شعر بسیار زیبایی انتخاب کردی! از خوندنش لذت بردم. ممنونم دوست عزیزم.
شاعر !مبارکت باد ناگاه روشنایی
شادا که بار ِ دیگر از عشق می سرایی
می بینمت که مشتاق تن داده ای به این درد
بی منت طبیبی ، بی حاجت ِ دوایی
این گونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی ، نه هیچ جای پایی
من لحظه لحظه خود را گم کرده ام در این راه
آیینه ام کجایی ؟ آیینه ام کجایی ؟
شعرم همیشه در خود حرفی نگفته دارد
زیرا که تا همیشه تو در نگفته هایی
دیوانگی ست آری اما چه می توان خواست
_ جز ماجراپسندی وقتی تو ماجرایی
یک بار دیگر ای عشق ! مشت مرا گره کن
تا در قفس بخوانم : « یا مرگ یا رهایی »
*« استاد محمد علی بهمنی - دانشکده ادبیات - تهران »*
.....
سلام عزیزم ... ( لبخند)
اول یه گله ! اون چه کامنتی بود ؟! باز ! باز هم خجالت نامه برای من !!! ها !!!!! ( لبخند )
امیدوارم که خیر باشد آنچه که باعث مشغولی سر و فکردوست عزیزم شده.. (لبخند )
دیشب ! مثل اکثر شب هایی که میرم سراغ کتاب شعرهایی که دارم در بین کتاب ها ، کتاب شعر این شاعر گرامی رو دیدم ! که مدتی قبل دوست عزیزم برام آوورد و گفت بخونی عاشق اشعارش میشی ! و من به دلیل مشغله ی بیش از حد این چند وقت اصلاً یادم نبود ! تا دیشب ! وقتی شروع به خوندنش کردم فکر نمی کردم اینقدر مجذوب اشعار بشم که وقتی سر از کتاب بلند می کنم ! نزدیک اذان صبح باشه ! خیلی برام جالب بود ! اکثر شعراش ، حال و هواش برام خیلی آشنا بود ، انگار وصف حال خودم بود که می خوندم !... گفتم یکی از اونها رو برای شما بزارم ... واقعاً مونده بودم کدومشون رو بزارم ! بس که زیباست اشعار ایشون .. خوشحالم که هنوز هم غزل سرایان خیلی خوبی داریم ( لبخند)
سلام مریم عزیز
خجالت نامه چیه؟! این حرفارو نزن! باید عذرخواهی میکردم.
ممنونم از لطفت.
شعر بسیار زیبایی انتخاب کردی! از خوندنش لذت بردم. ممنونم دوست عزیزم.
دلتنگ نبینمت مریم جان! ...
سلام
هم آغوشی ِ گرم و شیرینی ست
مبارک است
سلام ...
زیباترین ها رو واست آرزو می کنم
میام اینجا احساس جوونی می کنم نمی دونم چرا؟
ای عشق! تو مارا به کجا می بری ای عشق!
جز محنت و غم نیستی اما خوشی ای عشق
این شوری و شیرینی من خود زلب توست
صد بار مرا می پزی و می چشی ای عشق!