آوازهای ملکوتی



چه قدر در همین دنیا، بهشت ها و بهشتی ها نهفته است. اما نگاه ها و دل ها، همه دوزخی است؛ همه برزخی است و نمی بیند و نمی شناسد؛ کورند، کرند. چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هستند و نمی شنوند. وای! که چه قدر این دنیای خالی و نفرت بار، برای فهمیدن و حس کردن، سرمایه دار است: لبریز است. چه قدر مایه های خدایی، که در این سرزمین ابلیس نهفته است. زندگی کردن وقتی معنا می یابد، که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیاموزی. (دکتر شریعتی)



نظرات 6 + ارسال نظر
الف.منفرد شنبه 16 بهمن 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://rouznewesht.blogfa.com

سلام.آپ هستم با یه پست خوندنی با عنوان "هویج و عینک"

مریم شنبه 16 بهمن 1389 ساعت 11:27 ب.ظ


سلام سحر عزیزم . (لبخند)

دلم برای این جور مطالب دکتر شریعتی تنگ شده بود ... مدتی هست که نمی خونم !

این مطلب ایشون رو هم دوست دارم ... ممنونم که نوشتی و برای من هم یادآوری شد .

کا ش می شد واقعاً حس کرد ... دید .. این بهشت رو .. دور شد ، دور از اینهمه غربت در این دنیا !

بنده را آنچه خـــدا داده ز انواع نعم
بهتر از دیده ی بینا و دل دانا نیست

( علاء الدوله سمنانی)

امیر مهدی چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 07:21 ق.ظ

سلام
امیدوارم به این کم نویسی پایان دهید.این جمله از شماست گویا:
"قلبم به درد می آید وقتی می بینم، حتی برخی افکار و شیوه ی عمل بزرگان دینمان نیز فیلترینگ می شود!!! بعد در این خصوص بیشتر خواهم نوشت!"

سلام و عرض ادب ...
من هم مثل شما امیدوارم به زودی به این کم نویسی پایان دهم!

امیر مهدی شنبه 6 فروردین 1390 ساعت 04:26 ق.ظ

سلام بر شما
سال نو مبارک
سالی سرشار از شادکامی وموفقیت وخیر وبرکت برایتان آرزومندم.
به امید ظهور وبه امید نابودی همه حکام ظالم وجائر زمان در ایران وجهان!
سال و فال و حال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بردوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر ،حال خوش
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام

ز گوهــــر ریزی ابـــــر بهــــاری
بســـــیط خاک شــــد پر لؤلؤ تر

مبــــــــارک بادگــویان در فکندند
درختــــان را به تارگ سبــز چادر

نماند اندر چمـن یک شاخ کان را
نپوشاندند رنگــــین حلــــه در بر

ز بس بشکـفت گوناگون شکوفه
هوا گردید مـــشکین و معــــطر

بسی شد بر فراز شاخـــساران
زمــــرد همسر یاقــــــوت احمر

به تن پوشید گل استبرق سرخ
به ســـر بنهاد نرگــس افسر زر

...

سلام و درود
سال نو مبارک
من نیز سالی سرشار از شادکامی،عزت و برکت برایتان آرزو دارم.
سپاس از لطف شما دوست گرامی.

بی بی دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 02:43 ب.ظ

سلام سحر جان
سال نو مبارک...

دگر باره خیــاط بــــاد صــــبا
بر اندام گل دوخت رنگین قبا

بسا حله آورد و ببرید و دوخت
بـــه نــــــوروز خیاط باد صـــبا

...

سلام بی بی جان عزیز
سال نو مبارک

مریم یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 04:54 ب.ظ

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.


تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو


بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!


تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟


تو را کدام خدا؟


تو از کدام جهان؟


تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟


تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟


تو از کدام سبو؟


من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!


چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!


مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!


کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟


که ذره های وجودم تو را که می بینند،


به رقص می آیند،


سرود میخوانند!


چه آرزوی محالی است زیستن با تو


مرا همین بگذارند یک سخن با تو:


به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!


به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!


بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!


ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟

ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند

هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.

که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!

تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه

تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.

فریدن مشیری

.......
سلام عزیزم ... لبخند

هیچ اگر سایه پذیرد
ما همان سایه ی هیچیم

سلام مریم جان... لبخند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد