مرگ...

مرگ رویداد مهم و نهایی زندگی است. از لحاظ فیزیولوژی، مردن به منزله ی توقف کارکردهای کامل حیات است، ولی از نظر روان شناسی، مرگ ممکن است برای افراد مختلف، معانی متفاوتی داشته باشد. مردن به معنای از دست دادن عزیزان، توقف فعالیت های زندگی، رها کردن تجربه ها و ورود به دنیایی ناشناخته است.

سقراط می گوید: « مرگ خوابی است آرام که در آن خیالات آشفته وجود ندارد. از مرگ نترسید زیرا تلخی آن از ترس از آن است. هیچکس نمی داند، شاید مرگی که از او چون دشمنی شدید و زیانکار می گریزند، در حقیقت ارمغانی بزرگ است. تا انسان باقی است فهم این نکته برای او دشوار است که برای جاویدان شدن بایستی بمیرد! بعد از آن مرگ نباشد.»

 

آزمودم مـــرگ من در زندگی ست

چون رهم زین زندگی پایندگی ست

 

تولستوی، مرگ را این گونه تعریف می کند: « عشق یعنی خدا، و مرگ به معنای آن است که یک قطره از این عشق به سرچشمه ای باز گردد.»

 

هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش

باز جــوید روزگـــار وصــل خویــش

 

نظریه ی یاسپرس درباره ی مرگ:

زندگی در برخورد با مرگ عمیق تر می شود و هستی اعتماد به نفس بیشتری را به دست می آورد. فقط هنگامی که انسان با اندیشه ی مرگ به طور جدی مواجه می شود، هستی بیدار می شود. اندیشه ی عینی نمی تواند مرگ را به عنوان جزء ضروری زندگی قابل تعقل سازد. اگر مرگ را به عنوان عنصر مکمل خود در نظر بگیریم نقطه ی عزیمت تلقی می شود و آنچه قبلاً برای ما هدف به نظر می رسید وسیله ی زندگی می شود.

مرگ برای هستی ضروری و لازم است، در مرتبه ی هستی ما به مرگ توجه جدی داریم،در حالی که در وجود تجربی که زندگی ضعیف است از مرگ می ترسیم. اندیشه ی مرگ موجب می شود تا از زندگی غیر اصیل بترسیم نه از خود مرگ. ما به عنوان وجود های تجربی صرف فنا پذیریم و هنگامی که در زمان به عنوان چیزی که ابدی است ظاهر می شویم فنا ناپذیریم. هنگامی که ما از عشق تهی هستیم فنا پذیریم، اما به عنوان عاشق فنا ناپذیریم.

در بی تصمیمی فناپذیریم و در تصمیم فناناپذیر. به عنوان جریان های طبیعی فناپذیریم ولی هنگامی که در آزادی به خودمان واگذار می شویم، فنا ناپذیر می شویم.»

(روان شناسی مرگ؛ انشاالله جعفری هرفته)

 

میوه ی شیرین نهان در شاخ و برگ

زنـدگی جــاودان در زیــر مــرگ

همــره غـــم باش و با محـنت بساز

می طلب در مرگ خود عـمر دراز

 

ایلیا ابوماضی، می گوید:

« اگر مرگ را خوابی بدانیم که نفس انسانی از آن قرین راحتی و آرامش می گردد و اگر آن را آزادی نه گرفتاری، و آغاز، نه پایان کار، بدانیم، پس چرا خواب را دوست داشته و از مرگ بیزاریم؟! ( روح در قلمرو دین و فلسفه؛ نصرالله باب الحوائجی)

 

اگر مرگ را بر خود آسان کنی

خود مرگ را هم هراسـان کنی

 

و از نگاه من، مرگ:

راهی اسرارآمیز است که روح برای گریز از زندگی در این جهان، ساخته است. آن جا که زندگی، برای روح بیقرار، دردناک می شود، مرگ، ندای خاموشی و سکوت را در اعماق هراس انگیز سرنوشت، سر می دهد و غوغای زندگی را در پس پرده ی خیال، به تسلیم وامی دارد.

 

چه دارد این سرای شکسته، کور و نامرد؟! که مردمانش، از بستن چشم هایشان برای همیشه، هراسی گنگ و مجهول در دل دارند؟!

گویی وسوسه ی اینجا ماندن است که اندیشه ی مجروح را گرفتار می کند!

 

شاید مرگ، به لطافت یک مهاجرت است! هجرت پرنده ای سبکبال، که دلش از کویر گرفته باشد!

شاید به روشنی خورشید است! که هر طلوع، موج می زند در پیکر عریان صبح!

 

می دانم! می دانم که هرگز نمی توان، روح بی قرار را پای بند و قانع به اینجا ماندن کرد! که او سخت بیزار است از حقارت زمین!

سوگند به صبر! که روح راهش را می شناسد! و آنگاه که صدایش کنند، قلبت را، سراسیمه، می شکافد و می رود!

که اینجا، نه جای اوست!


پیکری سرد، از تو در دستان روزگار به یادگار می ماند! پیکری که زیستن را بی او از یاد برده است.. که نفس های بی شماره ات اینجا، حاصل همآغوشی جسم وروح بود!

جسم، راهی خاک می شود و روح، راهی ملکوت.

و تو اینجاست که می فهمی کدامی!!

 

ای کاش احساسم این ها را بفهمد!

همان احساسی که سالهاست عقلم را به انزوا رانده است و زیر بارش ابرهای اشک آلود، به بندش کشانده...

همان احساسی که هنوز تاب دیدن مرگ را ندارد!

 

 

در ظلمت این دشت خاموش! مرگ، چشمه ای زلال است که دردهایت را در آن می شویی و به سادگی، از خواب زندگی، بیدار می شوی!

 

پی نوشت: این روزها، دوست بزرگوار، مهربان، فهیم و عزیزم! طعم تلخ غم از دست دادن خواهر دوست داشتنی و صبورش را تجربه می کند! ساده نیست سخن گفتن از احساس محزون و غم آلود دوست...

...

 


نظرات 9 + ارسال نظر
لبل یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://www.labal.blogfa.com

مایکل شوماخر

مایکل شوماخر چندین سال متوالی در مسابقات رالی در دنیا اول شد.
وقتی رمز موفقیتش را پرسیدند، در جواب گفت:
تنها رمز موفقیت من این است که زمانی که دیگران ترمز می گیرند، من گاز می دهم...

Read while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)

DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)

PREPARE while others are daydreaming
(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)

BEGIN while others are procrastinating
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)

WORK while others are wishing
(کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردند)

SAVE while others are wasting
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردند)

LISTEN while others are talking
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردند)

SMILE while others are frowning
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگیند)

PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردند)

مریم چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 08:51 ب.ظ


سلام سحر جان ...


ممنونم عزیز برای همه ی همدردیها و مهربانی ها و لطف هایت ...

چی بگم ؟!
چی میشه گفت ...

رفت و رد خاطراتش در ذهنم ماندنی و خودش برای همیشه در قلبم زنده و ماندنی ...

ممنون برای همه چیز .

سعید چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 01:16 ب.ظ http://gourji.blogfa.com

سلام. خیلی جالب بود.

ermes جمعه 2 دی 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://ermes-3.blogsky.com/

سلام به سحر !
قبلا ها زیاد به وبلگت میومدم و تو هم سبزمون میکردی

اما من بعد از فیلتر شدن وبلاگ " دری به باغ پریشانی " با غزلی دیگر در وبلاگی دیگر
_ غزل ، عشق است _ بروزم .
سبزمون کنید !

در ضمن اگه لینک ما رو دارین اصلاح کنید
بزودی در وبلاگ جدید هم لینکتون می کنم و به دلم سنجاق !


درود و بدرود !

زهره سادات (آدم برفی) سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://mahfele-khial.blogsky.com

سلام خانمی
مرگ واقعا دردناک و باورنکردنیه اما....
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید
به روزم با یک ترانه
شب و روز خوش

بی بی شنبه 10 دی 1390 ساعت 11:36 ب.ظ http://bikarzadeh.blogfa.com/

سر این تعبیری که مرگ را اسرار آمیز خوانده اید موافقم. اینکه به نظر من مرگ هیجان انگیز و کشف ناشناخته هاست. اما اعتراف می کنم که از مرگ می ترسم
سلام سحر جان

لبل یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 01:19 ب.ظ


سلامتی دختری که

سلامتی دختری که عاشق پاهای پیاده عشقش بود چون ماشین نداشت
سلامتی دختری که با عشقش رفت رستوران دونگه غذا شو داد تا جیب عشقش خالی نشه
سلامتی دختری که اگه هر جا بدونه عشقش رفت جای خالی bf شو کنارش حس کرد
سلامتی دختری که دنباله ماشین ، ملک پدری و قیافه عشقش نبود
سلامتی دختری که در هر شرایطی عشقشو تنها نذاشت
سلامتی دختری که عشقشو وسیله ندید برای بازی
سلامتی دختری که هیچ وقت miss برای عشقش ننداخت
سلامتی دختری که رو عشقش حساس بود
سلامتی دختری که با لبخند عشقش دل گرم می شد .

زهره سادات چهارشنبه 11 بهمن 1391 ساعت 11:17 ب.ظ http://mahfele-khial.blogsky.com

سلام
خبری ازت نیست خانمی! انشاالله به شادی
در پناه خدا باشی
روزات یاسمنی

سلام
به زودی ان شاالله بر می گردم
ممنون که سر زدی

شعیب یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 06:34 ب.ظ

مرگ، شاید تلخ باشد ولی برای مسافرش شیرینی دو چندان دارد،
آرامش جسم است و کمال روح
روحی تا دیروز اسیر تن بود ولی امروز پرنده ایست که آزاد که (انشا الله) راضیة مرضیه به سوی فردوس برین بال میزند

روحش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد