راه

گاهی راه اشک از اعماق درونت به بیرون باز است؛ و چشم هایت هر لحظه و هر دم، خیس تر از باران..

و گاه همان جا، در اعماق درونت می ماند، و هر چه راه نشانش می دهی نمی آید.. هر چه بغض می شکنی، باز نمی آید..

حکمت هاست در این اشک.. حکمت هاست در آمدن ها و نیامدن هایش.. حکمت هاست 


حال من، مثل حال موج های بیقرار ساحل است، که عاشقانه سر به سنگ می کوبند! و باز می گردند!

حال من، مثل حال همان اشک هایی ست که راهشان را گم کرده اند..

حال من، مثل حال توست وقتی مستانه زخمه بر ساز می زنی.. زخمه بر دل می زنی..