زمانی برای رهایی

امروز، در پیچ و خم جاده های بی حصار زندگی ..

روحم از ترس لرزید!

و دستهای سردم، در پناه سیاهی چادرم گرم شد

و امشب، آسمان دلم، با تماشای خطوط پیشانی شب گریست!

اینک..

آرام، گرد و غبار سفرمی زدایم، از لابه لای تار و پود هستی ام!

زمان می خواهم

زمانی برای عبور، زمانی برای رهایی

صدای گام های آهسته شادی را، از پشت دیوار طلائی صبح می شنوم

می دانم! نسیم، دوباره عطر گلهای سرخ را به دستان سحر می سپارد 

نظرات 7 + ارسال نظر
اشراق دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 01:32 ق.ظ http://eshrag.blogfa.com

حال را صرف کن...













هو

فرصت دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 07:23 ب.ظ http://manuscript.blogfa.com

سلام
استعارات را زیبا به کار بردید متن خوبی است.سرشار از احساس
برقرار باشبد.

کلاس دوست داشتنی دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 08:53 ب.ظ

و این همان صبحی است که
وصل آن صبحی دیگر خواهد بود .

از همراهی شما با بچه ها ممنونم .
گام هایتان به سوی شادی در گذر از دیوار ها

وحید سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 09:44 ق.ظ http://naghmeyesokot.blogfa.com

عبور از هر پیچی احتیاطی به شدت همان پیچ میخواهد
پیچهای بسیاری در راهند در مسیر دو روزه عمر
رها نکردن خود و نباختن
شاید به سلامت گذراند مرا از هر پیچ..پیچ بی حصار

راحله سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 03:37 ب.ظ http://raheleh-p.blogfa.com

سلام سحر جان
چه زیبا بود و به دل نشست.

اندکی صبر سحر نزدیک است.
موفق باشی

محسن چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 02:15 ب.ظ http://graphicpars.blogfa.com/

سلام
جالب و خواندنی بود.

محسن پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 08:06 ق.ظ http://graphicpars.blogfa.com/

سلام
از حضور سبز و ابراز لطف شما سپاس.
پایدار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد