خانه عناوین مطالب تماس با من

به امید صبحی دیگر

به امید صبحی دیگر

پیوندها

  • اشراق
  • سار و سرو
  • نغمه سکوت
  • با یاد حضرت عشق
  • شمس پرنده
  • سرمایه دل
  • آسمونی
  • معمای هستی
  • زیر گنبد کبود
  • شاید وقتی دیگر

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آرام تر از سکوت
  • قصه های سرد باد
  • [ بدون عنوان ]
  • راه
  • رقص باد
  • بزرگ میشی، یادت میره!
  • تقدیم به نگاه زیبای تو!
  • شرایط
  • در دست باد
  • سر ارادت ما و آستان حضرت دوست...

بایگانی

  • اسفند 1393 2
  • بهمن 1393 5
  • دی 1393 5
  • آذر 1393 8
  • شهریور 1393 4
  • مرداد 1393 10
  • تیر 1393 3
  • خرداد 1393 1
  • اردیبهشت 1393 6
  • اسفند 1392 1
  • دی 1392 2
  • مرداد 1392 3
  • تیر 1392 3
  • فروردین 1392 2
  • بهمن 1391 3
  • آبان 1390 1
  • مهر 1390 1
  • مرداد 1390 3
  • تیر 1390 3
  • خرداد 1390 2
  • اردیبهشت 1390 1
  • بهمن 1389 1
  • دی 1389 1
  • آذر 1389 1
  • آبان 1389 1
  • مهر 1389 1
  • شهریور 1389 6
  • مرداد 1389 6
  • تیر 1389 1
  • خرداد 1389 1
  • اردیبهشت 1389 1
  • فروردین 1389 2
  • اسفند 1388 4
  • بهمن 1388 5
  • دی 1388 1
  • آبان 1388 7
  • مهر 1388 4
  • شهریور 1388 5
  • مرداد 1388 12
  • تیر 1388 9
  • خرداد 1388 1
  • اردیبهشت 1388 5
  • فروردین 1388 4
  • اسفند 1387 3
  • بهمن 1387 4
  • دی 1387 8
  • آذر 1387 9
  • آبان 1387 14
  • مهر 1387 15
  • شهریور 1387 26
  • مرداد 1387 14
  • تیر 1387 19
  • خرداد 1387 15
  • اردیبهشت 1387 38

آمار : 175549 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • آرام تر از سکوت چهارشنبه 13 اسفند 1393 03:45
    گاهی نمی دانم، چه می خواهد دلم، وقتی هیچ هم نمی خواهد! تنها در سیاهی شب هایش، زل می زند به روزنه ای نیمه باز، تا باز شاید، نور حضور تو را بنوشد و پر نور شود.. پر خون تر از رگ هایم! پریشان تر از گیسوانم! آرام تر از سکوتم! دستش به خون خویش آغشته ست! و نگاهش جاری و دربند!
  • قصه های سرد باد یکشنبه 3 اسفند 1393 12:59
    سحرگاه،‌ قصه های سرد باد، غوغایی به پا کرده بود که در میانه ی باغ، با درختان خفته در برف از گرمی خورشیدی می گفت که در راه است...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 24 بهمن 1393 03:46
    خواب می گریزد از دیدگان مه آلود این شب های درازم که در حیرت و اندوه و حیرانی گرفتار پریشانی آن زلف پریشان است
  • راه چهارشنبه 22 بهمن 1393 11:36
    گاهی راه اشک از اعماق درونت به بیرون باز است؛ و چشم هایت هر لحظه و هر دم، خیس تر از باران.. و گاه همان جا، در اعماق درونت می ماند، و هر چه راه نشانش می دهی نمی آید.. هر چه بغض می شکنی، باز نمی آید.. حکمت هاست در این اشک.. حکمت هاست در آمدن ها و نیامدن هایش.. حکمت هاست حال من، مثل حال موج های بیقرار ساحل است، که...
  • رقص باد دوشنبه 20 بهمن 1393 04:34
    باز باد است که در کوچه های سرد و تاریک شهر می چرخد باز باد است که در پریشانی گیسوان تو، مست و بی قرار می رقصد وقت مستی باد، وقت سماع باد است انگار
  • بزرگ میشی، یادت میره! جمعه 10 بهمن 1393 02:16
    اون سالها.. سال های خیلی دور و خیلی نزدیک ... وقتی یه بلایی سرم میومد، بزرگترها با لبخند می گفتند: بزرگ میشی، یادت میره! یا وقتی زمین می خوردم و گریه می کردم، بهم می گفتند: پاشو دختر پاشو ! ببین همه ی مورچه ها رو کشتی!! و من هم که مثل الان عقل کاملی نداشتم! دنبال مورچه هایی می گشتم که کشتم! و درد خودم از یادم می رفت!
  • تقدیم به نگاه زیبای تو! چهارشنبه 1 بهمن 1393 21:40
    چه روزهایی را بی تو ، با دیگرانی گذراندم که حتی ذره ای، ذره ای ناچیز، مرا نفهمیدند! می دانی چه روزهایی را نبوده ای؟ می دانی چه روزهایی دست هایت را نداشتم؟ نگاه مهربانت را نداشتم؟ صدای خنده هایت را نداشتم؟ می دانی چقدر دلم دیوانگی های آن روزها را می خواست؟ آن روزها که به قیافه ی عنکبوت روی گل ها هم از ته دل می خندیدیم؟...
  • شرایط جمعه 26 دی 1393 19:46
    روز سردی بود؛ تنها شاید در آفتاب اندکی گرما را حس می کردی! صندلی فلزی را که سال ها از عمرش می گذشت و تقریبا بیشتر جاهای آن زنگ زده بود از انباری بیرون آورد! و با دقت مشغول رنگ زدن شد! شاید رنگ سفید زدن بر پیکر آن صندلی تنها و رها شده, به او حس خوبی می داد! عصر که شد به حیاط آمد و آرام به گوشه ی صندلی دست زد تا ببیند...
  • در دست باد سه‌شنبه 23 دی 1393 20:03
    این روزها، نه سکوت، نه اندیشه، نه کلام، نه گریه، نه خواهش، نه التماس، نه انتظار، نه دوست، نه مستی... هیچکدام به یاری ام نمی آیند.. هیچکدام حال دلم را نمی فهمند و نمی دانند چرا سرتاپای وجودم بوی تند دود گرفته است.. هیچکدام مرهمی برای زخم های عمیقم ندارند.. این روزها تنها گرفتار و چشم براه لبخند توام.. همان لبخند شیرین...
  • سر ارادت ما و آستان حضرت دوست... یکشنبه 21 دی 1393 20:36
    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست... سر ارادت ما و آستان حضرت دوست... سر ارادت ما و آستان حضرت دوست...
  • حرمت یکشنبه 14 دی 1393 01:16
    اینجا کجاست که هر ثانیه اش برای من چون قرن ها می گذرد؟! اینجا کجاست که حرمت عقل و عشق، حرمت نان و نمک، حرمت گیسوی سپید! نگاه نمی دارند؟! اینجا کجاست که آدم ها، خوی خفاش گرفته اند و از نور گریزان اند؟! خوی گرگ گرفته و پاره پاره می کنند هزار توی وجودت را! چند برگ دیگر؟ چند سطر دیگر؟ خوب می دانم! روزی خواهد آمد که گرمی...
  • بوی زندگی پنج‌شنبه 4 دی 1393 17:58
    غروب آفتاب.. سومین روز از زمستان... در چند قدمی بازار قدیمی و سرپوشیده ی اردبیل ... آدم ها با شتاب و بی توجه به یکدیگر، درگذر... کلاغ ها! قار قار کنان.. نشسته بر درخت های بی برگ و بار خیابان.. آسمان صاف و بادی ملایم و بسیار سرد.. که بر جان می نشست.. همه چیز این زندگی! آنقدر زیباست که یک لحظه نمی توان از آن دل برید!...
  • قل أعوذ برب الناس سه‌شنبه 25 آذر 1393 11:50
    بعضی ها گاهی حال آدم را بد می کنند! حال خوب تو را، همان حالی که آن بعضی ها فکر می کنند بد است و می خواهند خوبش کنند! بعضی ها تو را به همه کس و همه چیز بد بین می کنند و تو را بیشتر و بیشتر به رفتن در غار تنهایی هایت تشویق می کنند! بعضی ها می خواهند تو را و دلتنگی های تو را بشکنند، می خواهند تو را به آسمان برده و از...
  • آزمودم دل خود را به هزاران شیوه یکشنبه 23 آذر 1393 12:05
    بس است دیگر! ای آشنای دیرین دردهای این روح بی قرار بس است دیگر! نمک نریز بر زخم های کهنه ی این جان تازیانه نزن.. دیگر تازیانه نزن! بر این قامت خسته.. تازیانه نزن بر دست هایی که بسوی تو بلند است و بر صورتی که به حرمت نگاه تو لبخند می زند بس است دیگر.. طاقتم نمانده آی آی! آشنای دیرینم.. بوسه زن بر لبی که دیگر جز نام تو...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 آذر 1393 12:14
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 18 آذر 1393 11:25
    از هجوم تاریکی بر جان خویش آنچنان می سوختم! که گویی خورشید را در آغوش کشیده بودم!!!
  • آخر خط دوشنبه 17 آذر 1393 22:47
    ساده نیست دیدن اشک هایی که با معصومیت می ریزد! ساده نیست رد کردن دست های کوچکی که در مقابل تو و چشمان تو، به خواهش افتاده اند! ساده نیست تماشای کودکی که آرام به تو می گوید: به خدا تو جیب پدرم هیچی پول نیست! خدایا!! حال مرا امشب تو می دانی! وقتی آن پسرک فال فروش! به پای دوستم افتاد و گفت: تو را به امام رضا! قسم! یک فال...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 آذر 1393 11:26
    اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم ز شرط‌ها بگذشتیم و رایگان کردیم اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد نه پاره پاره زمین را هم آسمان کردیم اگر چه بام بلندست آسمان، مگریز چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم پرت دهیم که چون تیر بر فلک بپری اگر ز غم تن بیچاره را کمان کردیم اگر چه جان مدد جسم شد کثیفی یافت لطافتش بنمودیم و باز...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 6 آذر 1393 03:08
  • [ بدون عنوان ] شنبه 1 آذر 1393 09:03
    اینجاست که من نشسته ام.. اینجاست که خلقتت را از ابتدا تا به انتها به نظاره نشسته ام اینجاست که من، میان هر آنچه دیده و ندیده ام میان آنچه آمده و نیامده به نظاره نشسته و به جستجو پرداخته ام به لطافت دست های عشق قسم ات می دهم! با من بمان با من بمان که تو را من محتاجم که تو را من محتاجم که تو را آمیخته در نفس هایم هزار...
  • ای بی بصر! من می روم؟ او می کشد قلاب را شنبه 22 شهریور 1393 00:46
  • کار دل سه‌شنبه 11 شهریور 1393 00:09
    گاهی .. دلم می خواهد آسمان را، هوا را، در دستانم بگیرم! اما نمی توانم! دلم می خواهد خدا را ببوسم! اما نمی توانم! دلم می خواهد هم در شهر و خانه ی خودم باشم! هم اینجا باشم! اما نمی توانم! دلم می خواهد دست برخی حوادث را بگیرم! اما نمی توانم! دلم می خواهد پااااک باشم، مثل احساس یک پروانه ی زیبا! اما نمی توانم! دلم می...
  • روزی نو دوشنبه 3 شهریور 1393 02:19
    وقتی خورشید هست، از نور و گرمای آن بهره می بریم.. وقتی نیست،به نور چراغ ها قانعیم.. و اگر چراغی خاموش شد، به نور شمع اکتفا می کنیم.. و آن زمان که شمع نیز سوخت! در ظلمت، به خیال نور دلخوشیم!!! تا باز خورشید، صبحی بیاورد.. تا باز بدمد، روزی نو..
  • میان این دو دروازه!! شنبه 1 شهریور 1393 20:40
    شنیدن صدای اذان مؤذن زاده ی اردبیلی، در خود اردبیل، حس و حال غریبی دارد برایم! صدای اذان همه ی کوچه را و همه ی خانه ی کوچک مرا، پر کرده است! و من به این می اندیشم که: ما انسان ها میان دو دروازه ی بزرگ زندگی می کنیم! دروازه ای به این دنیا و دروازه ای به آن دنیا! هر لحظه طفلانی چشم بسته و گریان از دروازه ی زندگی، وارد...
  • هیاهوی میان مرگ و زندگی یکشنبه 26 مرداد 1393 00:16
    بوی خون.. بوی خستگی... بوی دلهره.. بوی سیگار.. بوی الکل.. بوی مرگ.. بوی زندگی... سالن پر بود از آدم های غریبه! آدم هایی با نگاه هایی بی رنگ.. آدم هایی خشک، آدم هایی بی لبخند.. چه درد دارد او که تنها سرش در درد خود است!؟ سالن را به امید هوایی تازه تر، ترک کردم! پله هایی را که به سختی بالا آمده بودم یکی یکی پایین رفتم!...
  • فرمودند سه‌شنبه 21 مرداد 1393 01:49
    امروز زنگ زدیم به حراست دانشگاه! پرسیدیم چرا درب اصلی دانشگاه را تابستان ها می بندید؟؟ ما مجبوریم مسافت زیادی را طی کنیم تا برسیم به یکی دیگر از درها و بعد دوباره مسیر زیادی را پیاده برگردیم تا برسیم به دانشکده!!؟ فرمودند: طرح تابستانه است! گفتیم خب این طرح چه معنی دارد!؟ فرمودند: لازم نیست به شما توضیح بدهیم! گفتیم...
  • تکلیف عاشق دوشنبه 20 مرداد 1393 20:24
    دیشب خواب دیدم، در کنار خیابان ایستاده ام، که پسربچه ای همراه با مادرش از ماشینی پیاده شدند، در حال عبور از کنار من بودند که دیدم پسرک انگاری دردی دارد که مادر نمی داند! قدمی عقب تر از مادر برمی داشت! به پاهایش که نگاه کردم دیدم پا برهنه است و انگشت ندارد! در واقع نیمی از هر پایش رفته بود! با دیدن این صحنه ی بسیار...
  • پرسش یکشنبه 19 مرداد 1393 02:21
    نوشتن پست قبلی، انتقادهایی را در پی داشت، برخی از دوستان عزیز که بیش از 5 سال است اینجا را می خوانند معترض بودند که من عیب مردم را فاش کرده ام! و این نوع نوشتن را صحیح نمی دانستند و همین طور در بخش نظرات دوست محترم من فرمودند: " فقط خوبی هایی رو که می بینید ، ببینید و این با آرامش شما همراه است . در دلتان ایراد...
  • پروانه ی تنها! یکشنبه 12 مرداد 1393 22:20
    امروز، وقت ظرف شستن، به این فکر می کردم که چقدر متواضع بودن سخت است!! در برابر انسان های قوی تر و برتر، اغلب ناخودآگاه متواضع می شویم.. اما سخت، آن وقتی است که کسی را در هر زمینه ای از خودت پایین تر بدانی! آنوقت است که تواضع سخت می شود! باز سخت تر آن است که وقتی با شخصی گناهکار روبرو شویم خود را برتر ندانیم!! چه می...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 11 مرداد 1393 12:11
    از قدم هایش.. از رفتنش.. از نگاهش... ... چه ساده می شد شکستن دلش را دید! پیرمرد دلش شکست و من دیدم وای بر ما! چه ساده دل می شکنیم و خود می خندیم
  • 313
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 11