بیست سؤال قیصر روم

ابن مسیب نقل کرد که، عمر بن خطاب می گفت:« پناه می برم به خدا از مشکلاتی که ابوالحسن، برای حل آن ها نباشد ». این سخن خلیفه جهتی داشت و آن این بود که پادشاه روم به عمر نامه نوشت و از مسائلی پرسش نمود؛ عمر آن سوالات را بر اصحاب، عرضه داشت ولکن کسی نتوانست جواب بدهد، پس به امیرالمؤمنین عرضه داشت و حضرت فورا جواب سوالات را پاسخ دادند. نامه ی پادشاه روم به عمر این چنین بود: 

« این نامه ای است از پادشاه بنی الاصفر به عمر، خلیفه ی مسلمانان؛ پس از ستایش پروردگار پرسش می کنم از شما مسائلی را که پاسخ آن را مرقوم نمایید: 

۱- چه چیز است که خدا آن را نیافریده است؟ ۲- خدا نمی داند، ۳- نزد خدا نیست، ۴- همه اش دهان است، ۵- همه اش پاست؟ ۶- همه اش چشم است؟ ۷- همه اش بال است؟ ۸- کدام مردی است که فامیل ندارد؟ ۹- چهار جنبنده که در شکم مادر نبوده کدام است؟ ۱۰- چه چیزی است که نفس می کشد اما روح ندارد؟ ۱۱- ناقوس چه می گوید؟ ۱۲- آن رونده کدام است که یک بار راه رفت؟ ۱۳- کدام درخت است که سواره، صد سال در سایه اش راه می رود و به پایانش نمی رسد و مانندش در دنیا چیست؟ ۱۴- کدام مکان است که خورشید جز یک بار در آن نتابید؟ ۱۵- کدام درخت است که بی آب رویید؟ ۱۶- اهل بهشت می خورند و می آشامند و چیزی دفع نمی کنند؛ مانندش در دنیاچیست؟ ۱۷- در سفره های بهشت کاسه هایی که در هر یک از آن ها غذاهای گوناگون است و آمیخته نمی شوند؛ مانندش در دنیا چیست؟ ۱۸- از سیبی در بهشت دخترکی بیرون می آید در حالی که از آن سیب چیزی کاسته نمی شود، ۱۹- کنیزکی در دنیا مال دو مرد است و در آخرت، مال یکی از آنان؛ آن چگونه است؟۲۰- کلیدهای بهشت چیست؟» 

امیرالمؤمنین (ع) نامه پادشاه روم را خواندند و در پشت نامه، جواب را این طور مرقوم کردند: 

بسم الله الرحمن الرحیم- پس از سپاس و ستایش پروردگار؛ ای پادشاه روم! بر مطالب شما واقف شدم و من به یاری خدا و قدرتش و برکت خدا و پیامبرمان، محمد(ص) پاسخ تو را می دهم:  

ادامه دارد ...