سکوت، دسته گلی بود میان حنجره ی من
ترانه ی ساحل
نسیم بوسه ی من بود و پلک باز تو بود.
بر آبها پرنده ی باد
میان لانه ی صدها صدا پریشان بود.
بر آبها ، پرنده بی طاقت بود.
صدای تندر خیس
و نور ، نور تر آذرخش
در آب آینه ای ساخت
که قاب روشنی از شعله های دریا داشت
یدالله رویائی