دنیای نو...

 

درست در خاطرم نیست که قصه ی دردهایم از کجا شروع شد؟

شاید از آنروز که ذهن ناقص من درگیر حکمت های مختلف خداوند شد.. گاه ترسید ، گاه تند رفت و گاه خسته شد .. پرشدم از یأس که راه به جایی نبرده ام و سخنی از او نشنیده ام!

از استاد قمشه ای شنیدم که میگفت: او قبل از اینکه ما به او عاشق شویم عاشق ما بوده است و راز فرستادن صد و بیست و چهارهزار پیامبر چیزی جز عشق نبود. براستی هم حقیقت جز این نیست. او می توانست همان روزی که ما آدم ها پایمان به دنیا باز شد و از بهشت محروم شدیم فراموشمان کند.. اما او با همه ی جبروت ، شکوه و عظمتش و در عین بی نیازی حتی یک نیم نگاه ما را به سمت خود دوست دارد و می پذیرد.

و حال به این باور بزرگ رسیده ام که اگر عاشق نباشم به مراتب کم شعورتر از کاغذی هستم که روی آن می نویسم.. بین ما و خدا هیچ هجران و فاصله ای نیست. خداوند بی هیچ واسطه ای حرفهایمان را گوش میکند حتی تکراری ترین و خسته کننده ترینشان را... این از حجم نگرانی های من میکاهد... در این دنیای نو همه چیز جدید و باطراوت است.. من دیگر کوهها را زیاد بزرگ نمی بینم و سنگریزه ها در نظرم کوچک نیست.. فقر آزارم نمی دهد و حتی بیماری زیباست!

خیلی وقتها دلم برای او تنگ می شود آنوقت است که دیگر نمی دانم چه کنم؟ او دلبری میکند و من تاب مقاومت ندارم....

خدایا ترا می پرستم نه به طمع بهشتی که وعده کرده ای و نه از ترس جهنم دردناکت.. ترا عاشقانه می پرستم چون شنیده و دیده ام که خوبی..

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 05:07 ب.ظ http://manbito.blogsky.com

زیبابود
به خاطراین احساس زندگی ممنون

هما سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 06:05 ب.ظ http://hands.blogfa.com

بین ما و خدا به اندازه ی ناباوریمون فاصله اس.باورمون تو حکمتهای سر به مهر محک میخوره.من و خدای من هر دو زیباییم.

رقیه نادری شنبه 7 اردیبهشت 1387 ساعت 10:20 ب.ظ http://mypoem.blogsky.com

سلام.

آسمان- خوش به حالت خداوند چه کلمات زیبایی را بر لوح دلت نقش می ده.

وبلاگتون خیلی زیبا وآرومه- مطالبتون هم پرمحتواست.

به امید پرواز با دست های پر.

خدانگهدارتون باشه انشاالله.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد