امام صادق (ع) فرمودند:
امام زین العابدین (ع) مسافرت نمی کردند مگر با دوستانی که ایشان را نمی شناختند، با آنها شرط می کردند در کارهایی که پیش می آید اجازه دهند ایشان را خدمت کنند.
زمانی با عده ای به سفر رفتند، در بین راه مردی آن جناب را شناخت و به رفیقان گفت: این آقا را می شناسید؟ جواب دادند: نه.
گفت: علی بن الحسین زین العابدین (ع) است.
آنها حرکت کرده دست و پای حضرت را می بوسیدند و عرض کردند: یابن رسول الله، آیا با این عمل خیال داشتید برای همیشه ما را به آتش جهنم بسوزانید؟! چنانچه خدای ناخواسته جسارتی از ناحیه ی دست و زبان ما نسبت به شما واقع می شد چه می کردیم؟ ای پسر رسول خدا، چه باعث شد که شما اینچنین کردید؟
امام (ع) فرمودند: من چندی پیش با عده ای که مرا می شناختند مسافرت کردم، خدماتی به من می کردند بواسطه حضرت رسول(ص) که سزاوار آن نبودم، ترسیدم شما هم مثل آنها رفتار کنید.
برگرفته از کتاب: بگو همنشینت کیست؟ تا بگویم تو کیستی / محمدی
برای هر شمع پروانه ای می کشم برای علی
سلام.روز بخیر... با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما.
دوست عزیز نوشته هاتون خیلی زیباست .افرین این هم باشه هدیه ی من به شما.امیدوارم در این روز ها و شب ها ما را از دعای خیرتون بی نصیب نکنید .روی نوشته های آسمونی و زیباتون بوسه می رنم وشما را به خدا می سپارم التماس دعا و خدا نگهدار
سلام دوست عزیز
روز شما هم به خیر و طاعات قبول
ممنونم عزیزم از اینهمه لطفت.
من هم محتاج دعای خیر شما هستم
یا علی
برو ای خواب خاری زن تو اندر چشم نامحرم
که حیفست آن که بیگانه در این شب قد و خد بیند.
التماس دعا سحر جان