امروز هم گذشت ...
با شادی ها و غم هایش! با اشک ها و لبخندهایش!
مثل هر روز دیگر، امروز هم رفت و خاطراتش را به بایگانی عمرم سپرد.
تماشای گذر عمر هم، گاهی لذتی عمیق دارد و بی نهایت.
شادم و بیقرار! مثل هر روز و مثل هر شب!
علت بیقراری هایم معلوم ..
و علت شادی های وصف ناپذیرم! نا معلوم.
امروز به چهره ی حق به جانب گربه ی سیاهی که در حیاط بود، خندیدم! مثل یک بچه ی بی غم و بی کینه.. امروز همه ی وجودم پر از شوق بود و عشق، وقتی در کنار مادرم بودم! و با هم کارهای خانه را انجام می دادیم .. امروز قلبم پر از امید بود، وقتی هنگام جمع کردن سجاده ام، به خدا با لبخند گفتم: از این به بعد بیشتر حواسم رو جمع می کنم!
امشب، دوباره به امید صبحی دیگر؛ پلک های خسته ام را روی هم می گذارم و روحم را تا صبح به دستهای مهربان آسمان می سپارم!
که داند به جز ذات پروردگار / که فردا چه بازی کند روزگار
امروزها و فرداها، دیروز میشوند و
در میان این گذشتنها، رفتن و آمدنها، مائیم و یک دنیا شدن.
شدنی که از میان بودن عبور میکند.
«بودنی» که سخت به «شدن» نیازمند است.
بودن با شدن، معنا پیدا میکند.
بودن بدون شدن، نبودنی ست در پوست بودن.
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سربسریم
خوش حال شدم که اینجا کلماتی چون شادی و خنده و شوق و عشق و لبخند و امید صبحی دیگر رو دیدم
این روزها این کلمات نایاب شده اند و همه به طرز منزجر کننده ای می نالند
از خوشحال بودنتان خوشحالم
متشکرم
خوش به حال شما اگر روزتان اینگونه گذشته است
خوش...
سلام سحر عزیزم
چه خوشحال شدم که شادی و امیدوار
(از اون خوشحال شدنهای بی قید و شرط بود از نوع راستین!)
ولی نکنه این خوشحالم که تو خوشحالی هم به خاطر خودم باشه اینکه من تو رو ندیده دوست دارم و به من حس مثبت میدی!
دوست ندارم اینجوری باشه ولی اگه بود چی؟ !
اصلا ولش کن میخواد واسه خودت باشه میخواد واسه خودش باشه هرچی باشه دوست داشتن ، مهربونی ، صفا ، صمیمیت و... رو عشق است!!!