کمی آرامش

دیروز یکی از روزهای گرم و پرحرارت تابستان در مشهد بود! از اون روزهایی که تحملش خیلی سخته! خصوصا اگر نزدیک ظهر مجبور باشی یک مسافت طولانی، زیر نور زیبای خورشید! پیاده روی کنی! و باز بخصوص اگر کسالت هم داشته باشی و بی حوصله هم ..! این شرایط، به علاوه ی سر و صدا، ترافیک و خستگی! باعث شد به فکر راهی باشم برای سهل و قابل تحمل کردن اوضاع! ... هیچ راهی بهتر از تخیل پیش رو نداشتم! چاره ای نبود! بنابراین ادامه ی راه، روحم رو تو دست های توانمند تخیل رها کردم... برای لحظه ای احساس کردم تو یه ساحل زیبا نشستم و دارم امواج دریا رو تماشا می کنم! در سکوت! و تنهایی! (صدای شکستن موج ها رو در کنار ساحل، هنوز هم می شنوم!! ) بعد از اون خودم رو در جوار حرم یکی از امام زاده ها (در شمال) دیدم! حس و حال غریب و جالبی بود! خوشبختانه از این طریق آرامش خوبی نصیبم شد! 

اینارو گفتم تا مقدمه ای باشه برای نوشتن پست جدید. هفته ی گذشته کتابی رو درباره ی فرشته ها می خوندم که نکات جالب و قابل توجهی در این کتاب بود. چند خطی از اون رو که بی ربط به صحبت هام نیست انتخاب کردم! امیدوارم مفید باشه و مورد توجه. 

                                 

« در دنیا هیاهو، ناهماهنگی، هیجان، و خشونت زیادی وجود دارد. زمانی که دائما مشغول و پریشان هستیم، نمی توانیم راهی به سوی خالق پیدا کنیم. اماکن مقدس معمولا مکان هایی آرام و خاموشند که در آن ها می توانیم به خودمان تمرکز ببخشیم. 

به منظور برقرار کردن ارتباط با شهودمان باید آرام و ساکت شویم. برای یافتن خرد باید در سکوت گوش دهیم. وقتی که روزانه در آرامش، خاموشی و سکوت درونی می نشینیم، راه بر ما آشکار و هموار می شود. این زمانی است که با خدا ارتباط برقرار می کنیم و طراوت و تغذیه و نیروی حقیقی را برای روحمان پیدا می کنیم. در آرامش و خاموشی قلب و ذهنمان است که خلا ما می تواند با عشق پر شود. 

وقتی آرام و متمرکز و خاموش می شویم، چنان امواج شگفت انگیزی از آرامش را به اطراف ساطع می کنیم که مردم اطراف ما می خواهند در دریای هماهنگی ما غوطه ور شوند. فرشته های طبیعت و اماکن مقدس، کمک‌ می کنند تا ذهن ها و قلب های ناراحت تسکین یابند و آرام شوند. و فضایی آرام فراهم می کنند که در آن می توان ارتباط برقرار کرد ». 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
جو سه‌شنبه 23 تیر 1388 ساعت 02:18 ق.ظ

مرسی

خواهش می کنم!

جو چهارشنبه 24 تیر 1388 ساعت 12:53 ق.ظ

خواجه ربیع و بقییه ی نقاط تفریحی بیرون شهر، همیشه در ایام ماه رمضان بخاطر زوار و مسافرین از فروش مواد غذایی منعی نداشتند. همه ی چلوکبابیها و سالنهای غذاخوری باز بودن و کار و بارشون سکه بود. اون موقع ها، مثلآ سال 55 من 17-18 سالم بود. دور از چشم خلایق به اینجور جاها میرفتیم و روزه خوری میکردیم، اخه کله مونم بوی قرمه سبزی میداد و فکر میکردیم سر همه کلاه گذاشتیم! درست بود حدسم؟

اگر در خصوص سال تولد من حدس زدید! که کار چندان سختی نبوده!
از شما خواهش می کنم دوست عزیز! از این پس در حد امکان مطلبی خارج از بحث پست ها، ننویسید.
با احترام ...

اشراق چهارشنبه 24 تیر 1388 ساعت 10:19 ق.ظ


آنها کسانى هستند که ایمان آورده‏اند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید،( تنها با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد...)


الرعد۲۸





هو

مریم چهارشنبه 24 تیر 1388 ساعت 10:28 ق.ظ


سلام به دوست خوب ِمن
خوبی ؟

جالب بود برام !
دوست دارم دقیق بخونم و بعد !

سلام
خوبم مریم جان. ممنون از لطفت

جو چهارشنبه 24 تیر 1388 ساعت 03:41 ب.ظ

حدس من در مورد امامزاده ای در شمال شهر بود و این خارج از بحث پست شما نبود.

من پروفایل شما رو نخوندم اما بعد از این پیام اینکارو خواهم کرد.

از احترامی که برای میهمان خود قائلید ممنونم.

به شما یک عذر خواهی بدهکارم، شما درست حدس زده بودین و من شما رو با کس دیگری اشتباه گرفته بودم، شباهت در کلام بی نظیر بود. به روان پدر بزرگوارتان درود میفرستم و امورزش روح ایشان و دیگر رفتگانتان را از خداوند بزرگ مصعلت دارم. پوزش مرا بپذیرید

و در خاتمه باید عرض کنم که از بانوان فهیم و پر احساس کمی ستیزه خویی دیدن موجب ملال نیست.

جو

متاسفم! حق با شماست! کامنت شما بی ارتباط با پست من نبود!

نیازی به عذرخواهی نیست. دیر یا زود متوجه اشتباهتان(در خصوص شباهتی که شما را به اشتباه انداخته بود) می شدید و من منتظر این روز بودم! از لطفتان ممنونم. امیدوارم باز هم شاهد حضور شما در اینجا باشم. هر چند در این مدت میزبان خوبی نبودم و به گفته ی شما ستیزه خو! گاهی شرایط اینگونه ایجاب می کند دوست عزیز! و مصلحت در ستیزه جویی ست.
اگر باعث ناراحتی شما شدم، عذرخواهی می کنم و جدا تقاضا دارم منو ببخشید.

مریم چهارشنبه 24 تیر 1388 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام ...

ممنونم بابت این مطلب قشنگ که آنچنان تو ذهن جا میگیره که آدمی فقط دوست داره بهش فکر کنه ، به زیبایی و شگفتی که در تک تک کلماتش بود باید احترام گذاشت و سکوت احترامی بس زیباست !

وقتی در شگفت میمانم ! از زیبایی و کلمات بس ناتوان در بیان !
فقط نگاه ، فقط ساکت ، فقط اندیشه و حیرت در زیبایی !
این هم از همون زیبایی ها بود !

شاید دلیل اینکه شب بی اندازه زیباست و سکوتش هم زیبایی و شگفتی اش را هم صد چندان میکنه همینه که آدمی خالصانه در اختیار اندیشه ها و خیالات قرار میگیره !
از همه چی دور میشه ، همه چی ...

سلام
ممنونم دوست عزیزم.. خوشحالم که مطلب به دلت نشسته و راضی بودی (لبخند)

سکوت شب و سحرگاه، بی نهایت زیباست! دلم برای سکوت شبهای زمستان تنگ شده!
التماس دعا مریم عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد