ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست

 

بر سر دو راهی ماندن و رفتن!

هیاهوی سکوتم را شنیدی

و قصه ی آرامش های بی غروب را 

  

برسر دو راهی ماندن و رفتن!

نگاه منتظر جاده را بوسیدی

و شرحی از شوق خواندی، وصال ابدی را 

  

و من دیریست، هر سحرگاه بر سر آن دو راهی

و هر نیمه شب، در میان دیوارهای داغ تنهایی

فریاد دادخواهی را با زبان سکوت سروده ام 

  

آه.. ای خدای عشق!  آه.. ای خدای عشق!