-
عطر خدا
چهارشنبه 2 مرداد 1387 23:18
صدای بال پروانه های عاشق سکوت دشت را شکست ، باد شاد و سرمست و نور پر شور . خدا ، عشق و من ... بوسه های داغ عشق گونه هایم را سوزاند و عطر خدا همه جا پیچید.
-
آئینه ی زیبایی ملکوت
شنبه 29 تیر 1387 19:15
او راز راز خداست/ او آئینه ی زیبایی ملکوت است! وای بر من اگر قدر این عبور و سکوت معطر را ندانم... و روسیاهم اگرباز بر شانه ی ابرهای بازیگوش روحم را رها نسازم پروردگارا تنها تو می دانی راز آن روح سبز را ! پروردگارا آنچه دل گفت شنیدی و آنچه را اشک پرده دری کرد دیدی!! نشسته ام ، صبور و آرام ... می دانم که می دانی و می...
-
دیوانه و زنجیر
شنبه 29 تیر 1387 00:11
گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانه ای / عاقلان پیداست ، کز دیوانگان ترسیده اند من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم به پای / کاش می پرسید کس کایشان به چند ارزیده اند دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین / ای عجب آن سنگ ها را هم زمن دزدیده اند سنگ می دزدند از دیوانه با این عقل و رای / مبحث فهمیدنیها را چنین فهمیده اند عاقلان با...
-
مراد و بی مرادی
پنجشنبه 27 تیر 1387 21:48
هنوز ما را اهلیت گفت نیست. کاشکی اهلیت شنودن بودی. تمام گفتن می باید و تمام شنودن. بر دلها مهر است. بر زبان ها مهر است، و بر گوش ها مهر است. مرد آن باشد که در ناخوشی ، خوش باشد. در غم شاد باشد، زیرا که داند آن مراد در بی مرادی در پیچیده است و در آن مراد ، غصه رسیدن بی مرادی. (مقالات شمس)
-
آره دنیا ما نخواستیم
چهارشنبه 26 تیر 1387 12:19
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه؟ من دیگه بسه برام تحمل اینهمه غم بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم وقتی فایده ای نداره غصه خوردن واسه چی؟ واسه عشق های تو خالی ساده مردن واسه چی؟ نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده...
-
...
سهشنبه 25 تیر 1387 22:25
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن
-
پیدایش جهان
دوشنبه 24 تیر 1387 09:49
سپس خدای عزیز فضا را شکافت ، گوشه های آن را باز نمود، راههای آن را گشود، آنگاه در هوا آب را که متراکم ، متلاطم و دارای امواج خروشان بود بیافرید و آن را در میان باد عاصف (طوفان زا) و قاصف (موج شکن) قرار داد، سپس به ابر دستور داد آب را حرکت دهد و بخوبی از آن حفاظت کند و در جای خود قرارش دهد. هوا در زیر ابر آغوش گشاده...
-
ای روشنی وحشت زدگان در تاریکی ها
پنجشنبه 20 تیر 1387 23:30
ای خدای زودگذر بیامرز کسی را که جز دعا چیزی ندارد که براستی تو هر چه را بخواهی انجام دهی ، ای کسی که نامش دواست و یادش شفا و طاعتش توانگری است ، ترحم فرما بر کسیکه سرمایه اش امید و ساز و برگش گریه و زاری است . ای تمام دهنده نعمت ها ، ای برطرف کننده ی گرفتاری ها ، ای روشنی وحشت زدگان در تاریکی ها ، ای دانای بی معلم،...
-
هر غروب
پنجشنبه 20 تیر 1387 16:31
آفتاب داغ تابستون همه ی حیاط ، حتی زیر سایه ی درخت گلابی رو گرم کرده .. همه جا عین تنور سوزانه.. بعضی از برگ ها از شدت گرما سوخته و بعضی هنوز طراوت روزهای بهاری رو حفظ کردند. حیاط خونه ی ما مثل همه ی حیاط ها منتظر نشسته برای یه عصر دل انگیز. من هم مثل حیاط منتظرم تا تب آفتاب آروم بگیره و ... نمی دونم وقتی هر روز عصر...
-
وصف آسمان ها
چهارشنبه 19 تیر 1387 22:14
خدای تعالی گوید: بیافرید هفت آسمان را تو بر تو پس خبر داد که بعضی آسمانها به روی بعضی قرار دارند. کلبی بر آن است که آسمان ها را به روی زمین قرار داد و به گونۀ قبه ای که کرانه های آن به زمین چسبیده باشد و مادام که تخصیص راستین و تبیین نیامده باشد ، بهترهمان است که سخن خدای را پیروی کنیم . وهب از سلمان فارسی رحمه الله...
-
اندر طلب دوست
دوشنبه 17 تیر 1387 11:31
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است راه دل خود را نتوانم که نپویم هر صبح در آئینۀ جادویی خورشید چون می نگرم او همه من ، من همه اویم او روشنی و گرمی بازار وجود است در سینه ی من نیز دلی گرم تر از اوست او یک سر آسوده به بالین ننهاده است من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست ما آتش افتاده به نیزار ملالیم ما عاشق نوریم و...
-
پاسخ لبخند
شنبه 15 تیر 1387 16:56
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا و بدان که روزی دنیا آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند با تمام سازهایت می رقصد.
-
...
پنجشنبه 13 تیر 1387 15:24
بعضی وقت ها صدای قدم هام به یادم میاره که هنوز زنده ام.....
-
جایگاه عرفان و معرفت
چهارشنبه 12 تیر 1387 22:20
عیسی علیه السلام فرمود: نگوئید دانش و عرفان ، علم و معرفت در آسمان و در جایگاه بلندی است و با صعود به آن می توان رسید، نگوئید در حدود و مرزهای زمین است، با نزول به آن می توان دست یافت و نگوئید ماورای دریاست با گذشت از دریا می توان آن را در یافت، بلکه عرفان و معرفت مایه اش در قلوب خود شماست ، در پیشگاه حضرت الله به...
-
عشق شوری در نهاد ما نهاد
سهشنبه 11 تیر 1387 12:49
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته ی سودا نهاد گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد قصۀ خوبان به نوعی باز گفت آتشی در پیر و در برنا نهاد عقل مجنون در کف لیلا سپرد جان وامق بر لب عذرا نهاد بهر آشوب دل سودائیان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد از پی برگ و نوای بلبلان...
-
آسمان خانه ی امن من
یکشنبه 9 تیر 1387 22:31
یه روزی خدا با قلم تقدیرش قصه ی تلخ و شیرین زندگی من رو هم تو کتاب خلقتش نوشت و به من هم اجازه ی بودن داد! با کوله باری از عشق و امید و دلی لبریز از شادی راهی این دیار شگفت شدم .. خیلی زود نفس کشیدن برایم عادت شد و جهان خانه ی امن من و رویاهایم ... اما .... !!! نمی دانم نخستین بار دستانم کی و چرا به آسمان رفت؟؟! چرا...
-
221
شنبه 8 تیر 1387 22:31
« سه تن در مسجدی خراب عبادت می کردند. چون بخفتند، ابراهیم ادهم بر در مسجد ایستاد، تا صبح! او را گفتند: چرا چنین کردی؟! گفت: هوا عظیم سرد بود و باد سرد! خویشتن را به جای در ساختم تا شما را رنج کمتر بود و هر رنج که بود بر من بود! » زمانی با خواندن این حکایت، اشک به چشمانم دوید و دلم گفت: آی! زیبایی و عشق و ایثار را...
-
سهم آسیه در دستان کیست؟؟؟؟
چهارشنبه 5 تیر 1387 21:37
- سلام - سلام - تنهایی؟! - ...... - چرا اینقدر بوی گاز توی اتاق پیچیده؟! - ....... - چه دختر نازی ، اسمت چیه؟ - آسیه - به ، عجب اسم قشنگی - کلاس چندمی آسیه جان؟ - کلاس دوم - مادرت کجاست؟! - بیرون ، داره لباس میشوره - میری صداش کنی ؟ می خوام یه عکس بگیرم - ..... ( آسیه به سرعت به سمت بیرون از منزل رفت و مادرش را صدا...
-
درآنسوی آسمان
چهارشنبه 5 تیر 1387 01:25
درآنسوی آسمان در آرامش سکوت ، گام هایی آهسته بر می دارم؛ چون رهگذری گمگشته ، جویای نام و نشانی. آه، باز هیاهوی مردمان آشفته بیدارم می سازد... خوابم یا بیدار؟!
-
آخرین گل
یکشنبه 2 تیر 1387 14:56
چند سال قبل، در یکی از روزهای سرد پاییز گلی که تصویرش را می بینید تلنگری به روح خسته و سرگردان من زد... تلنگری که پس از گذشت چندین سال هنوز برایم تازه و پر معنی ست. مدتی بود در مکانی رفت و آمد داشتم.. مکانی زیبا که روز به روز زیباتر نیز می شد. اوایل بهار بود و بوته های گل رز آمادۀ شکوفایی. من هر روز منتظر و مشتاق تر...
-
...
چهارشنبه 29 خرداد 1387 12:52
-
سکوت هرگز اشتباه نمی کند
چهارشنبه 29 خرداد 1387 08:27
حرف زدن هنر است. فن خاموشی را باید یاد گرفت تا هنر سخن گفتن را هم یاد گرفته باشیم. یاوه گوئی صدای طبل تهی است. چه حرف زدن موقعی معنی پیدا می کند که معنائی داشته باشد. بقول ناپلئون: کم دانستن و پر گفتن مثل پول نداشتن و زیاد خرج کردن است. اگر ما حرف زدن را فقط وسیله ای برای رفع حاجت قرار می دادیم به اینهمه صحبت های بی...
-
سکوت
سهشنبه 28 خرداد 1387 12:29
سکوت نه تنها گنجینه اسرار است بلکه گنجینه پند و اندرز و دانش و هنر نیز هست. ما چیزی از سکوت نمی آموزیم چون دائما در محیط شلوغ و پر قیل و قال به سر می بریم. سکوت صدای ابدیت است ، ای کاش ممکن بود کسی برای ما اسرار سکوت را تشریح می کرد و آن معانی عمیقی که در آن نهفته شده آشکار میگرداند؛ از اینرو کارلایل می گوید: هیچ...
-
شهد سکوت
دوشنبه 27 خرداد 1387 21:34
در این عصر پر آشوب و پر شور و شر، در این عصری که صداهای ناهنجار ماشینهای گوناگون گوش فلک را کر کرده، سکوت امری غیرعادی و غیر قابل تحمل شده است. بقول ادیسون: جار و جنجال در عصر حاضر برای بشر مانند مواد مخدره و مسکرات صورت یک چیز ضروری را پیدا کرده است " حال آنکه ما امروز بیش از هر عصر دیگر محتاج به داروی شفا بخش...
-
شب
شنبه 25 خرداد 1387 01:34
امشب دوباره جیرجیرک نغمه های عشق را در گوش شب زمزمه می کند...
-
خدایی خدا
پنجشنبه 23 خرداد 1387 19:38
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود یتیمان را پدر می شود و مادر محتاجان برادری را برادر می شود عقیمان را طفل می شود نا امیدان را امید می شود گمگشتگان را راه می شود در تاریکی ماندگان را راه می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 خرداد 1387 10:12
شذظ خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
-
...
یکشنبه 19 خرداد 1387 16:58
ای پروردگار، که در اوج آسمان ها و بسیط زمین از همه چیز آگاه و بر همه چیز مسلط و چیره ای! آفریدۀ تو چگونه تواند از تو پنهان باشد؟؟ امام سجاد(ع)
-
رهایی
یکشنبه 19 خرداد 1387 15:29
-
راز خنده های دلنشین یار
یکشنبه 12 خرداد 1387 13:12
گفتم : میون سیاره ها کدوم رو از همه بیشتر دوست داری؟ گفت : اونی که دم غروب پیداش میشه و زود میره!؟ همون که خیلی پر نوره (زهره) ، تو چی؟ گفتم : زمین .. چون صدای خنده های تو عزیز مهربونم تو زمین طنین انداز میشه.